داستان عشق و احساس!!!!!!!!!!!
داستان عشق و احساس
سالیانی پیش در دیاری دور دو یار جدانشدنی که مردم آنها را دو برادر میدانستند عشق و احساس تا اینکه یک روز عشق برای آوردن آب ار سر چشمه نیاز رفت و ناگاه با دیدن معشوق دلش لرزید . دیگر زندگیش عوض شد و کنج عزلت برگزید.
تاریکی را ماوای خویش قرار داد تا اشک هایش که در فراق می ریختند کسی نبیند ولی مگر میشد احساس این قضایا را ببیند و ساکت بنشیند . . . . . . .
ادامه دارد
نظرات شما عزیزان:

khofi golam?
Sharmandeh behet sar nazadam
vali 1bar az taraf barobach 3A omadam kament barat gozashtam.
Miay ba ham chat konim golam?delam barat tangolideh
fadat samira
پاسخ:mamnoooooooooooooooooon azizam in harfa chie fadaye 2